تعریفی که آبراهامیان از ”نظریه توطئه “ به دست می دهد تصویری است کاملاً مطلق گرایانه از دیدگاهی بسیط و سطحی: این تصویر چنین است که ایران صحنه ای است که بازیگران آن از سوی قدرت های خارجی کنترل می شوند و نقشی که به عهده گرفت ه اند یا کلماتی که بر زبان می رانند نیز از خارج تعیین شده است . بازیگران، یعنی ایرانیانی که در صحنه سیاست اند، فقط مثل عروسک خیمه شب بازی دست آموز و دست به فرمان نیروهای خارجی عمل می کنند. آنچه روی می دهد نه از روی تصادف، نه برحسب ابتکار لحظه ای و نه از اراده مستقل افراد نتیجه می شود. با ا دیدگاه کاری که برای تفسیرگر سیاسی می ماند این است که معلوم کند کدام قدرت خارجی کدام بازیگر روی صحنه را در اختیار خود دارد . من این شیوه تفکر را ”شیوپارانویایی“ (تشویش و هراس از توطئه مخفی دیگران علیه خود ) در فرهنگسیاسی ایران نام گذاشته ام.....
نظریۀ نسبیت خیلی بیش از خلا قیت یک شخص بود که این پرسپکتیو جدید از فضا و زمان را به تصور در آورد
و تکامل بخشید . بر عکس نظریۀ کوانتومی مثل یک پازل عظیم از قرار گرفتن شکلهای گوناگون در کنار یکدیگر
به وجود آمد .
این نظریۀ جدید با تمام جنبه های فیزیکی جدید و اغلب کلاسیک بر خورد پیدا میکند . انبساط گرمایی.گرمای ویژه.
گرمای نهان. مغناطش آهن. نیکل و مواردی از این دست. ابررسانایی و نیز خواص الکتریکی معمولی فلزات و نیم
رسانا ها. خطوط طیفی اتمها و ساختارطیفهای مولکولی. لیزرها. پرتوهای ایکس. پرتوزایی از این جمله اند.
این سیاهه را تقریبا به طور نامحدود میتوان ادامه داد.
مکتب فرانکفورت
گروهی از فیلسوفان، جامعه شناسان و مورخان که طی سال های پایانی دهه 1920 تا 1935 در موسسه تحقیقات اجتماعی در فرانکفورت با یکدیگر کار می کردند
مبنای نقد درونی از دید مکتب فرانکفورت چه بود؟