پیش از آن که به دیدگاه فیزیکدانان غربی معاصر درباره خدا بپردازیم،وضعیت علم و دین را در دنیای غرب، از دوران تکوین علم جدید،بررسی میکنیم.
در قرن هفدهم، علم جدید شکل مشخصی یافت. بسیاری ازدانشمندان که در تکوین علم آن دست داشتند، مذهبی بودند. براهه، کپلرو گالیله در استنتاج قوانین حرکت سیّارات، میکوشیدند تا از طرحوجود خداوند در طبیعت پرده بردارند. به قول گالیله: «خداوند در اعمالطبیعت، بیشتر از جملههای مقدّس انجیل، متجلّی میشود».(1)
به قول نیوتون: «این زیباترین نظام خورشید و سیّارات و ستارههایدنبالهدار، تنها میتواند در نتیجه تدبیر و حاکمیت یک موجود دانا وتوانا پدید آید».(2)
لایپ نیتس هم به همین مطلب اشاره کرده است: «به ویژه در علوم...ما شگفتیهای خداوندی را میبینیم... قدرت، حکمت و نیکویی او را ...بدین علّت، من از جوانی خود را وقف علومی کردهام که آنها را دوستمیداشتم».(3)
نیوتون جهان را ماشین بزرگی میدانست که خدا ساخته است وخداوند گهگاه آن را از واپاشی نجات میدهد. در قرنهای هیجدهم ونوزدهم نیز با رخنه در علوم تجربی وجود خدا را ثابت میکردند. مثلاً،لردکلوین ــ در قرن نوزدهم ــ برای توضیح پایداری اتمها، ناگزیر، وجودخدا را اثبات کرد.
اما با پیشرفت علم، اعتبار این اثباتها از بین رفت.غالب فیزیکدانانکلاسیک ــ همچون: کپلر، گالیله، نیوتون، ارستد، آمپر، فارادی، هانری،ماکسول ــ با ارجاع به نظم و انسجام طبیعت، وجود خداوند را اثباتکردند.