چکیده
1-1 مقدمه
1-2 بیان مساله
1-3 اهداف پژوهش
1-4 اهمیت تحقیق
1- 6 پرسش اصلی پژوهش
1-7تعریف اصطلاحات
1-8 پیشینه پژوهش
1-9 روش کار تحقیق
2-1عالم در لغت
2-2عالم در اصطلاح
2-3عوالم هستی
2-4مثال در لغت..
2-5مثال در عالم اصطلاح
2-6عالم مثال
2-7اسامی دیگر عالم مثال
2-7-1- عالم برزخ:
2-7-2- عالم غیب:
2-7-3- عالم قیامت:
2-7-4- عالم قبر
2-7-5- اقلیم ثامن
2-7-6- عالم اشباح مجرده
2-7-7- مثل معلقه
2-7-8- ناکجا آباد:
2-7-9خیال
2-8عالم مثال صعودی و نزولی
2-8-1موجودات عالم مثالی
2-8-2تفاوت های عالم مثال صعودی و نزولی
2-8-3شباهت عالم مثال نزولی و صعودی
2-9عالم مثال متصل ومنفصل
2-9-1ارتباط مثال متصل و منفصل
2-10عالم مثال مطلق و مقید
2-11 مثل
2-11-1معنای لغوی مثل
2-11-2معنای اصطلاحی مثل
2-11-4اهمیت نظریه مثل
2-11-5ویژگی های مثل
2-12اصطلاح خیال در فلسفه ی اسلامی
2-14-عالم مثال و قوه خیال
1-3 اصالت نور
3-1-1نور و ظلمت در فلسفه سهروردی
3-1-2اقسام نور
3-1-3معانی و کاربرد نور و ظلمت در فلسفهی سهروردی
3-2«تشکیک در حقیقت نور»
3-3 مراتب انوار
3-1«عوالم هستی یا مراتب عالم نزد سهروردی»
1-3-3 انوار قاهره
3-3-2-انوار مدبره یا اسفهبدیه :
3-3-3 صورمعلقه(مثل معلقه) یا (عالم اشباح)
3-3-4 برازخ :
3-5 اثبات عالم مثال
1-5-3قاعده امکان اشرف
2-5-3 وجود (صور خیالی)
3-5-3سنخیت میان علت و معلول
3-5-4- تجربیات شخصی سهروردی
3-5-5- اثبات عالم مثال از طریق خواب و رویا
3-5-6علم قدری خداوند :
3-5-7-تطابق موجودات
3-5-8«مخالفان و منکران عالم مثال»
3-6«اهمیت عالم مثال
3-6-1«اهمیت عالم مثال از نظر هستی شناسی»
3-6-2«اهمیت عالم مثال از جنبهی معرفت شناسی»
3-6-3«اهمیت عالم مثال از نظر دین شناسی»
3-7«کارکردهای عالم مثال در فلسفهی سهروردی»
3-7-1- معجزات انبیاء و جادو سحر
3-7-2. تشریح رویای صادقانه و وحی
3-7-3- «تبیین خوارق عادت»
3-7-4-. نحوهی وجود، جن ، شیاطین و فرشتهها
3-8«شهرهای عالم مثال »
3-8-1-«هور قلیا»
3-8-2«جابلق و جابرص»،
3-8-3«نغمات واصوات عالم مثال»
3-8-4((نمود عالم مثال در داستان های تمثیلی سهروردی))
3-8-5((آثار انکار عالم مثال در انسان معاصر))
3-9«صور معلقه و مظاهر آن»
3-9-1«اقسام مثل معلقه»
3-9-2«تفاوت صور معلقه و مثل نوریه در آرای سهروردی»
3-9-3-«تفاوت صور محسوسه و صور خیالیه»
1-4مبانی فلسفی ملاصدرا
4-1-1-وحدت تشکیکی وجود
4-1-2-اصالت وجود:
4-2عوالم هستی از دیدگاه ملاصدرا
4-3عالم مثال از نظر ملاصدرا
4-3-1-اثبات عالم مثال از نظرملا صدرا
4-4ارتباط انسان با عوالم وجود
4-5ارتباط انسان باغیب
4-7خیال وتخیل
4-8شناخت چند اصطلاح
4-9قوه ی خیال از نظر ملاصدرا
4-9-1ادله ی تجرد قوه ی خیال
4 -9-2دلیل ابن سینا برمادی بودن قوه ی خیال
4-9-3مبدا صور خیالی
4-9-4ملاصدرا و مسأله نفس:
4-9-6ابداع صور خیالی از نفس:
4-10قاعده ی امکان اشرف
4-11عالم برزخ ومثال از نظر ملا صدرا
4-12-قوس صعود و نزول در نظر ملاصدرا
4-12-1مخالفان عالم مثال نزولی
5-1دیدگاه های مختلف درمورداختلاف ملاصدرا وسهروردی در مسئله ی خیال منفصل
5-2 اثبات (عالم )خیال متصل در فلسفه ی ملاصدرا
5-2-1-حرکت جوهری
5-2-2-قاعده امکان اخس
5-3اثبات (عالم )خیال منفصل از دیدگاه ملا صدرا
5-3-1رفع اشکال صدور کثیراز واحد
- 5-3-2اصالت وجود وتشکیک وجود
5-3-4اعتقاد به اصل معاد و رستاخیز
5-3-5پاسخ به محقق لاهیجی
هدف امپریالیست از سرمایه گذاری در جهان سوم
از نیمه دوم قرن 18 میلادی که انقلاب صنعتی در غرب شروع شد و در تمامقرون 19 و 20، سیستم سرمایه داری صنعتی غرب بر آن شد تا چون دیوداستانهای قدیم بر مردم کشورها حمله آورد و منابع آنان را ببلعد و موانعسر راه خود را نابود کند و روز به روز بزرگتر شود و برای بزرگتر شدن،غذای بیشتر، مواد خام بیشتر و کشتار بیشتری را طلب میکند.
سیستم سرمایه داری که اساس خود را بر حداکثر کردن سود و استثمارانسان از انسان بنا نهاده، اگر روزی انسان و یا سرزمین جدیدی را جهت کسبسود پیدا نکند، میمیرد. این سیستم تنها از طریق استثمار و چپاول منابعسرزمینهای نو و بکر، به حیات خود ادامه میدهد.
مکیدن خون اقتصادی دیگر کشورها چنان گستردگی و تراکم ثروت وانبوهی تولید را بهوجود آورده که امپریالیست غرب و سیستم سرمایهداری را برآن داشت که بخشی از تولید خود را به سرزمینهای تحت نفوذ و سلطه منتقل کند:
برنامه صنعتی کردن کشورهای فقیر در دستور کار امپریالیسم قرار گرفت ...ولی صنعتی کردن کشورهای جهان سوم باید بهگونهای انجام گیرد که کشورفقیر به کشوری ثروتمند و صنعتی تبدیل نشود.
بدین ترتیب بود که کشورهای صنعتی بازار فروش کالاهای سرمایهایخود را گسترش دادند تا از بیکاری در بخش صنایع تولید کننده کالاهایسرمایهای بکاهند و از طرف دیگر با تغییر ساخت اقتصادی ـ اجتماعی وفرهنگی کشور تحت سلطه و نفوذ و تغییر الگوی مصرف مردم کشورهایمزبور، بازار فروش کالاهای مصرفی خود را گسترش دادند تا از بیکاری دربخش صنایع تولید کننده کالاهای مصرفی در کشور خود بکاهند. بنابراین،سرمایه گذاری در کشورهای تحت سلطه دو منفعت بزرگ به همراه داشت:اول آنکه بیکاری را در کشورهای سرمایه دار صنعتی کاهش میداد، ودومآنکه سبب وابستهتر شدن کشور تحت سلطه شده و زمینه لازم را برایاعمال سیاست تهی سازی و انتقال منابع و ثروت کشور وابسته به کشور صنعتیفراهم میآورد. بهعلاوه، لازم است توجه شود که در بسیاری از موارد میزانسود بازگشت شده به کشور صنعتی چندین برابر میزان سرمایه خارج شده بودهاست، که در اینباره در جای خود بحث خواهد شد.
آنچه در اینجا بیان شد، کلیّتی بود از علل استثمار کشورهای عقب ماندهتوسط کشورهای سرمایه دار و صنعتی، که کشور آمریکا نیز از این قاعدهمستثنی نیست و شواهد و قرائن، چنین روندی را برای اهداف فرا مرزیآمریکا ترسیم مینمایند و ما در ادامه به بررسی آنها خواهیم پرداخت.
تا آنجا که تاریخ بشر به یاد دارد، اندیشه انسان همواره با دو پرسش بزرگ روبهرو بوده است: یکی در چیستی جهان و دیگری در چگونه زیستن خود. ای بسا پاسخ هایی را که بدین دو پرسش داده شده است بتوان پایهها و مایههای دل مشغولیِ او در طی هزاران سال از زندگیاش دانست. انسانها برای پاسخگویی به این پرسشها تکاپویی آغازیدهاند که دستکم تا زمانی که همه حجابها از دیدگان دل و جان فرو نریزند پایدار خواهد بود، چرا که انسان یک “شدن” است و این تکاپو مبدأ و مقصد آن. فیلسوفان و عارفان، هر کدام با رهیافتی خاص، خود را وقف یافتن پاسخ به این پرسش ها نمودهاند تا جان ناآرامشان را آرام و شوق بی قرارشان را کام بخشند. و آنگاه که قصه بلند اندیشه بشر را که در پیچ و خم زمان و فراز و نشیب مکان همچنان در حال گفته شدن است از زبان مکاتب مختلف به استماع مینشینیم، گویی همه را در تب و تاب پاسخگویی به این پرسشها مییابیم.
در عصر جدید نیز تلاش برای یافتن پاسخهایی در خور، و این بار با ابزارهایی نوین و دگرگونه، ادامه یافت و اندیشمندان، به منظور رهایی از تردید و دستیابی به یقین، به اندیشهورزی پرداخته، بحث کرده، قلم فرسودهاند. اینان به رهایی علم از سایه مابعدالطبیعه همت گماردند و در این راه تا آنجا پیش رفتند که خواستند تفکر فلسفی را نیز علمی کنند و به همان سان که علوم تجربی را از چنگال غایتمداریِ ارسطویی نجات بخشیدند، تفکر فلسفی را نیز از هر گونه تعلق به آن برهانند. محصول این تلاش جدا انگاریِ مطلقِ “هست” و “باید” شد که از وجوه ممیزه فلسفه اخلاق نوین است و تأثیر آن در همه شاخ و برگ های علم اخلاق مشهود بوده است.