بزرگترین مشکلی که اکثر پسر ها در این ارتباط دارند این است که فکر می کنند یک راه حل عمومی برای عاشق کردن دختران وجود دارد.
صحیح است که بیشتر دختر ها به ویژگی هایی مثل اعتماد به نفس یا وضعیت اجتماعی جذب می شوند اما هر دختری به طور جدا یک مورد جداگانه و خاص است که برای جذب کردن او باید از روانشناسی عشق در دختر و زن ها آگاهی باشیم.
قبل از اینکه بخواهید دختر ی را عاشق خود کنید اول باید او را به خوبی بشناسید. وقتی در مورد.....................بر اساس روانشناسی جذب در زن ها، دختر ها به اندازه ی مردان به خوش قیافه بودن اهمیت نمی دهند؛ اما به طور حتم به مردان سالم که خوش اندام باشند توجه خاصی می کنند. خبر خوش این است که هر موقع بخواهید می توانید تمرین های بدنسازی را شروع کنید، از همین امروز به باشگاه بروید و اندامتان را متناسب کنید؛ این کار کاملا امکان پذیر است.
هنر عشق ورزیدن عنوان کتابیست از اریک فروم روانشناس بلندآوازهٔ مکتب فرانکفورت که در سال ۱۹۵۶ منتشر شد.
اریک فروم در کتاب درخشانش با عنوان «هنر عشق ورزیدن» مینویسد: عشق با دو چیز شناخته میشود: عمق ارتباط متقابل و شادی. و در ادامه تبیین میکند که هر گاه رابطه یا حسی را دیدیم که از این دو خالی است، نام عشق را باید از آن باز پس بگیریم. باز هم بحث بر ارزشگذاری و بی اهمیت شمردن رابطههای متنوع انسانی نیست. طیفی از کششها یک زن و مرد را به هم نزدیک میکند اما تنها یکی از آنها عشق نام دارد. دوستی، محبت، مهرورزی، جاذبههای روحانی، جاذبههای جسمانی و … هزار جور نام دیگر را میتوان برای هر یک از این کششها پیدا کرد اما یکی و تنها یکی عشق نام دارد و اریک فروم به ما میگوید که شاه علامتها چه هستند.
بخشی از پیشگفتار:
مطالعه ی این کتاب برای کسانی که دستورالعمل ساده ای برای هنر عشق ورزیدن می جویند، کاری یأس آور خواهد بود. برعکس ، دراین کتاب نشان داده خواهدشد که عشق احساسی نیست که هرکس ، صرف نظر از مرحله ی بلوغ خود ، بتواند به آسانی بدان گرفتار شود. این کتاب می خواهد خواننده را متقاعد سازد که تمام کوششهای او برای عشق ورزیدن محکوم به شکست است، مگرآنکه خود باجدّ تمام برای تکامل تمامی شخصیت خویش بکوشد، تاآنجا که به جهت بینی سازنده ای دست یابد.
علت اینکه می گویند در عالم عشق هیچ نکته ی آموزنده وجود ندارد ، این است که مردم گمان می کنند که مشکل عشق مشکل معشوق است، نه مشکل استعداد. مردم دوست داشتن را ساده می انگارند و برآنند که مسئله تنها پیدا کردن یک معشوق مناسب _ یا محبوب دیگران بودن است _ که به آسانی میسر نیست.
اشتباه دیگر که باعث می شود گمان کنیم عشق نیازی به آموختن ندارد، از اینجا سرچشمه می گیرد که احساس اولیه ی « عاشق شدن » را با حالت دائمی عاشق بودن، یا بهتر بگوییم در عشق « ماندن » اشتباه می کنیم.
اولین قدم این است که بدانیم عشق یک هنر است ، همان طور که زیستن هم یک هنر است. اگر ما بخواهیم یاد بگیریم که چگونه می توان عشق ورزید، باید همان راهی را انتخاب کنیم که برای آموختن هر هنر دیگر چون موسیقی ، نقاشی ، نجاری ، یا هنر طبابت ، یا مهندسی _ بدان نیازمندیم.